هزاران سال قبل از این که اروپاییها پایشان را توی کانادا بگذارند، مردم بومی آنجا برای خودشان زندگی میکردند. به این افراد میگویند نسل اولیها یا اینوییتها. از ترکیب اینوییتها و اروپاییها هم یک سری مردم دیگر به دنیا آمدند که اسمشان شد متیس.
وایکینگها اولین قوم و قبیلهی اروپایی بودند که پایشان را توی کانادا گذاشتند. البته زیاد آنجا نماندند، اما طولی نکشید که انگلیسیها و فرانسویها هم حدود قرن شانزدهم میلادی راه آنجا را یاد گرفتند و شروع کردند به داد و ستد با بومیهای کانادا. کمکم فرانسویها برای خودشان ساکن یک منطقه از کانادا شدند و انگلیسیها و اسکاتلندیها هم ساکن یک منطقهی دیگر.
بعد از جنگ استقلال آمریکا، هزاران نفر از مردم ایالات متحده که دوست داشتند همچنان به دولت بریتانیا وفادار بمانند، به سمت شمال ِ خودشان مهاجرت کردن و در نوااسکاتیا، نیوبرونزویک، کبک و اونتاریو ساکن شدند. آنها خودشان را صدا میزدند طرفداران امپراتوری متحده. طی جنگ سال ١٨١٢، آمریکا سعی کرد کانادا را برای خودش فتح کند، اما البته نتوانست، وگرنه امروز کانادا دیگر کانادا نبود و بخشی از ایالات متحدهی آمریکا به شمار میرفت.
روز اول ماه ژوییهی سال ١٨٦٧، کل کانادا تحت لوای یک حکومت مرکزی به هم پیوست و نام آقای جان الف. مکدونالد به عنوان اولین نخستوزیر کانادا، نامش را تاریخ ثبت کرد. متاسفانه از نسبت این آقا با همبرگرهای معروف دنیا، اطلاعاتی در دست نیست. آن موقع اونتاریو، کبک، نیوبرونزویک و نوااسکاتیا کانادا را تشکیل میدادند. بعدتر، مانیتوبا و یوکن در سال ١٨٧٠، بریتیش کلمیبا در سال ١٨٧١ و جزیرهی پرنسادوارد در سال ١٨٧٣ به زمینهای کانادا اضافه شدند. در سال ١٨٨٥، با پایان راهآهن پاسیفیک کانادا، رفتن از شرق تا غرب (و البته از غرب تا شرق) کانادا آسان شد. بعد از مهاجرت تعداد چشمگیری از اروپاییها، آلبرتا و ساسکاچوان هم برای خودشان استان شدند.
در جنگ جهانی اول، کاناداییها زیر پرچم امپراتوری بریتانیا جنگیدند و بیش از هر چیز، به خاطر پیروزی بر آلمانیها در نبرد ویمیریج اسم و رسم در کردند. در پایان چنگ، زنان کانادایی –بیشتر به خاطر مسئولیتهایی که در پشتجبههی جنگ بر عهده داشتند- حق رای کسب کردند.
کاناداییها در جنگ جهانی دوم هم شرکت فعال داشتند. بعد از جنگ، ایالتهای نیوفاندلند و لابرادور هم به کانادا پیوستند.
آب و هوای جنوب و مرکز کانادا، فرق چندانی با آب و هوای شمال ایالات متحده ندارد؛ اما به سمت شمال که بروید، آب و هوا قطبی است. لابد میپرسید آب و هوای قطبی یعنی چه؟ زمستانهای طولانی با سرمای شدید را که کنار تابستانهای گرم و پر پشه و بهارهای مطبوع و دوستداشتنی که بگذارید، میشود آب و هوای قطبی.
از آنجا که زمستانهای کانادا خیلی سرد است، بیشتر مسافران ترجیح میدهند در تابستان برای سفرشان برنامهریزی کنند که هم هوا بهتر است و هم راحتتر در فضاهای آزاد قدم زد. البته فراموش نکنید که تعریف تابستان در مناطق مختلف کانادا فرق میکند؛ مثلاً در جنوب کانادا، تابستان میشود اواخر ماه مه تا اوایل سپتامبر؛ در صورتی که در شمال، تابستان اواسط ژوئن شروع میشود و اولهای سپتامبر – معمولاً با بارش ناگهانی برف- تمام میشود. تابستان، وقت شلوغی بالا تا پایین کانادا هم هست؛ توریستها به آنجا سرازیر میشوند، قیمتها بالا میروند، هتلها کاملاً پر میشوند و هر جا که قدم بگذاری –آن هم توی مملکت به این بزرگی- پر از مسافر است.
بین ماههای مارس تا مه و سپتامبر تا اکتبر، معمولاً تعداد توریستها کمتر است؛ هرچند که در این مواقع هوا معمولاً خوب و دلچسب است. پاییز کانادا هم زیبا و دیدنی است و جنگلهایش هزار رنگی دارد که نظیرشان –کمابیش- در جای دیگری پیدا نمیشود.
زمستان در کانادا، سرد و طولانی است و زیاد نمیشود در فضای باز بود. تفریح عمدهی این فصل اسکی است. البته در شهرهایی مانند کبک، تورنتو و وینیپِگ، کارناوالهای زمستانی هم برپا میشوند.
کانادا یک کشور پهناور چند ملیتی با میراث فرهنگی غنی است. هر سال جشنوارههای بسیاری در شهرهای مختلف کانادا برگزار میشود. بهترین راه دستهبندی این جشنوارهها، از روی زمان برگزاری آنهاست:
جشنوارههای بهاره
ماههای آوریل و مه، در برخی نقاط کانادا، از جمله در یلونایف و هالیفاکس جشنوارههای موسیقی برگزار میشود. هر سال بهار، اتاوا میزبان فستیوال لالهی کانادایی با کنسرتهای متعدد و جشنوارههای گل است.
جشنوارههای تئاتر کانادا از جمله فستیوال استرتفرد (www.stratfordfestival.ca) و فستیوال شا (www.shawfest.com) که در اونتاریو برگزار میشوند، شهرت جهانی دارند.
جشنوارههای تابستانه
جشنهای دهروزهی تابستان، هر سال از ٢١ ژوئن تا اول ژوئیه برگزار میشوند. ٢١ ژوئن روز جشن ملی بومیهای کانادا است و به دنیال آن، ٢٤ ژوئن روز سنژانباتیست، ٢٧ ژوئن روز چند-فرهنگی کانادایی، و اول ژوئیه، روز ملی کانادا و آخرین روز جشنهای دهروزه است که در برگزاری آن سنگتمام میگذارند و هرجا را که نگاه کنید، جشن و مهمانی برپاست.
علاوه بر اینها، جشنوارههای موسیقی و فرهنگی متعددی در طول تابستان در سراسر کشور برگزار میشود. از جمله جشنوارهی انقلاب تابستانهی یلونایف، فستیوال موسیقی جاماییکایی کالگری، جشنوارهی بینالمللی ویندسور و جشنوارههای موسیقی جزو نمایشهای کمدی مونترال. شهر ادمونتن هم به خاطر برگزاری جشنوارههای متعدد، از جمله بزرگترین جشنوارهی تئاتر حاشیهای آمریکای شمالی، به شهر فستیوال معروف است.
جشنوارههای پاییزه
بیشتر جشنوارههای ادبیات و فیلم کانادا، در پاییز برگزار میشوند. جشنوارهی شعر بینالمللی دو زبانهی Trois-Rivières (به معنی سه رودخانه) و جشنوارهی بینالمللی نویسندگان در تورنتو، نمونههایی از این دست هستند. معروفترین جشنوارههای فیلم هم عبارتند از جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو، جشنوارهی بینالمللی فیلم ونکوور و جشنوارهی فیلم مونترال.
جشن اکتبرفست با الهام از همتای آلمانیاش، به مدت٩ روز در واترلو برگزار میشود. این نه روز پر است از سرگرمیها و فعالیتهای فرهنگی متنوع.
جشنوارههای زمستانه
با اینکه زمستان برای کاناداییها، مخصوصاً اهالی بریتیش کلمبیا، عموماً وقت هاکی روی یخ و اسکی و سایر تفریحات مربوط به برف و یخ است، اما جشنوارههایی هم اواخر ژانویه یا فوریه برگزار میشود.
کارناوال کبک در شهر کبک و وینترلود یا جشن یخی در اتاوا برگزار میشوند. در کالگری ماه ژانویه پر است از انواع برنامههای تئاتر، رقص و موسیقی اعم از ملی و بینالمللی.
غذاهای سرزمین مهاجرپذیر کانادا، بعد از گذشت سالها و تاثیر آشپزی فرانسوی و انگلیسی با آشپزی مردمان بومی آنجا، مخلوطی از تمام اینهاست. البته قوت غالب مردم، به این که به کدام ناحیهی جغرافیایی سفر میکنید هم بستگی دارد. اونتاریوی جنوبی بیشتر تحت تاثیر غذاهای جزایر بریتاست و در بخشهای کبک، اونتاریوی شمالی و نیوبرونزویک، آشپزی فرانسوی بیشتر رواج دارد. جنوب غربی کانادا تحت تاثیر فرهنگ اهالی اسکاندیناوی و هلندیهاست و نواحی غربی هم پر است از غذاهای آلمانی، اوکراینی و لهستانی. مهاجران یهودی اوایل قرن نوزدهم هم البته بیکار ننشستند و بسیاری از غذاهای خود را در کانادا رواج دادند. مثلاً نان گرد مونترالی و گوشت دودی به سبک مونترال، هر دو از غذاهایی هستند که یهودیان ساکن مونترال در آنجا رواج دادند.
یکی از غذاهایی که خود کاناداییها علاقه دارند به عنوان غذای ملی خود معرفی کنند، اسماش پوتین است. پوتین یکجور سیبزمینی سرخ کرده است که رویش پنیر و سس گوشت میدهند و اصلیتاش مال کبک است، اما اینروزها دیگر همهجای کانادا پیدا میشود. تارت کرهای هم یک جور شیرینی است که با تخممرغ و شیره و شکر و البته کره درست میشود و یکی از دسرهای اصلی کانادا به حساب میآید.
چیزی که در فهرست خوراکیهای مهم کانادا نباید جا بیفتد، میپل سیراپ یا شیرهی درخت افراست که از همان درخت زیبایی به دست میآید که عکس برگش را روی پرچم کانادا زدهاند و بیشتر با وافل و پنکیک و اینجور چیزها سرو میشود. کانادا، بزرگترین تولیدکنندهی میپل سیراپ در جهان بهشمار میرود.